نی نی ناز من ...

اولین حرکت تو ...

چند روز پیش (۵ آبان ۹۳) سر کار بودم . حوالی ساعت ۱۰ صبح یهو برا چند ثانیه بهترین حس عمرم بهم دست داد. تو توی شکمم تکون خوردیییییییی. داشتم از ذوق بال در میاوردم.تا چند ثانیه شوکه بودم.بعد یهو با شور و ذوق به همکارم گفتم : نینیم تکون خوووووووووووووووووورد  اونم کلیییی ذوق کرد. وااای خیلیییی خوب بووود. بعد از اون تا امروز که ۱۳ آبانه دو سه بار دیگه تکون خوردی و منو از سلامتت خاطر جمع کردی عزیزززززززم. هروقت که آرومی و من حرکاتتو حس نمیکنم کلیییی نگران میشم اما بابا امین بهم قوت قلب میده و میگه پسرم خیلیییی آرومه  یواش حرکت میکنه که تو حس نمی کنی   ...
13 آبان 1393

بدون عنوان

طفل زیبای من خیلی فکر کردم که خبر خوب اومدنت رو چه جوری به همه بگم. دوست داشتم سورپرایز کننده باشه تا شادی من و بابا امین رو از اومدنت بیشتر نشون بده واسه همینم یه طرح ابتکاری کشیدم و چاپ کردم و با یه داستان ساختگی اونو به فامیل و دوستان نشون دادیم و همه رو غافلگیر کردیم . اینم اولین سونویی که تصویر نازت رو توش دیدم   ...
28 شهريور 1393

سلام زندگی من ...

طفل زیبای من ،کودکم ، عشقم ، امیدم از زمانی که تو رو در وجودم حس میکنم دنیام هزاران برابر زیباتر شده. از یاد نمی برم روزی رو که جواب آزمایشم رو گرفتم (24 تیر 93) و دکتر بودنت رو تایید کرد داشتم از شوق بال در میاوردم. باورم نمیشد... نمیدونستم با چه زبونی باید از خدا بابت این هدیه ی بزرگ تشکر کنم. فقط یادمه تو اون لحظه واسه همه ی کسایی که میشناختم  دعا کردم که هر زمان دلشون میخاد خدا بهشون یه نی نی خوشگل مثل تو بده. بابا امین هم خییییلییی خوشحال شد و از ته دل برا سالم بودنت دعا کرد... وقتی 7 هفته ات بود رفتم دکتر و بهم گفت ضربان زیبای زندگیت میزنه   از شوق تو پوستم نمیگنجیدم دیروز (22 شهریور ) هم رفتم جواب آزمایشها و ...
23 شهريور 1393
1